مدیریت بِکِش بِکِش طناب (بخش سوم)
دست کم ۵۰ درصد هر پروژه عبارت است از: در کنار هم قرار دادن فهرست کارهای روزانه یا همان برنامه ریزی.
اگر یکی از کارکنان اعلام کرد که یکی از عزیزانش را از دست داده و داغدار است نباید از او بخواهی که گواهی فوت ارائه کند.
کارمندهای شاد همیشه به کارمندهای خوب کمک نمی کنند، ولی کارمندهای خوب همیشه به کارمندهای شاد کمک می کنند. خودت و دیگران تلاش کنید ی خوب کار کنید.
همواره سعی کن که با همکارانت به سطح عمیقتری از همدلی برسی. ژست و ادا هیچ گاه سازگار نیست و خیلی زود همه به آن پی می برند.
سیستمهای پیشنهاددهی می توانند مفید باشند، آنها را نادیده نگیر.
کسی را به گروهت اضافه نکن که به او آنقدر اعتماد نداری که فرزندانت را به او پسپاری.
هر وقت مدیران ارشد شروع به حرف زدن درباره ی رقابت کردند آماده ی کاهش هزینه ها باش.
همیشه ۳۰ دقیقه قبل از رئیست در محل کار حاضر شو.
اهمیت اندازه ی دفتر کارت به اندازهی فیش حقوقی ات نیست.
دور و برت را از کسانی پر نکن که شبیه تو هستند، دنبال تفاوت و تنوع باش.
بیشتر مدیران مستبد شبیه مرد پشت پرده در "جادوگر شهر اوز هستند، آنها بیشتر انسانند، تا چهره ی جادوگری که می خواهند از خود به نمایش بگذارند.
بر روی مشکلات کار کن، نه علائم. فقدان روحیه هیچ گاه به خودی خود مشکل نیست؛ چیزی که رخ داده و باعث افت روحيه شده مشکل است.
وقتی افراد مرتکب اشتباه می شوند، کاری نکن که احساس ناراحتی کنند.
همان کتابی را بخوان که رئیس می خواند.
زندگی ممکن است در کوتاه مدت عادلانه نباشد، ولی در طولانی مدت هست. درطولانی مدت از رئیسهای کله پوک اثری برجا نخواهد ماند.
سازمانها باید یک مأموریت داشته و به آن پایبند باشند. البته هرکسی می تواند تفسیر خودش را از آن داشته باشد، ولی این تفسیر باید در همان چارچوب قرار بگیرد.
اگر چیزی درست کار نکرد، ماموریت با چشم انداز را مقصر ندان و از آن ایراد نگیر. تقریبا همیشه چیز دیگری مانع از دستیابی به ماموریت می شود. در بیشتر موارد مشکل اینجاست که اقداماتی که انجام می گیرند در راستای اهداف نیستند.
اگر گفتند که مأموریت سازمان تو یک چیز کلی است، آن را دور بینداز و یک مأموریت دیگر تعریف کن.
چه چیزی برای من دارد؟ سوال درستی نیست. سؤال بهتر این است: آیا در طولانی مدت بهترین سود و منفعت مرا تأمین می کند؟
باور کردن به معنای این است که مردم ایمان بیاورند که تو انجامش میدهی؛ نه اینکه مردم به آنچه می گویی گوش بدهند و چشم بگویند.
اگر بی هیچ دلیلی از مسئولیت سرباز بزنی، این کار گریبانت را می گیرد و احتمالا موقعیت شغلی ات را به کمتر از چیزی که انتظارش را داری تنزل می دهد.
به رهبران فرصت بده. بیشتر مسائل و مشکلات سازمانی به سرعت و بدون درد و ناراحتی حل نمی شوند.
سازمانها بیشتر پالاینده دارند تا محرکهای ارتباطی اثربخش، پالاینده هایی را که وقتی با آنها مواجه می شوی اطلاعات کافی درباره شان نداری بشناس.
رهبری بیشتر درباره ی ارتباطات و باورمندی است سیاستگذاری و عملکرد برجسته.
همواره شرایطی را ایجاد کن که به مردم کمک می کند بفهمند چه چیزی در حال رخ دادن است.
مدیرانی که در دفتر کارشان دستشویی دارند احتمالا وقت خیلی زیادی را با کارکنانشان صرف نمی کنند.
اگر قرار بوده تغییر سیاست مدیریتی اتفاق بیفتد و کسی شغلش را از دست نداده تغییر سیاست اتفاق نیفتاده است.
اگر رئیس در سخنانش همواره از عباراتی مثل این استفاده می کند که آنها در تیررس ما هستند یا "نوک مگسک را به طرف آنها نشانه برو، دنبال رئیس دیگری باش، مگر اینکه شغل نظامی داشته باشی.
دست کم دو نفر هستند که هرگز نباید به آنها توهین کنی: معاون رئیس و همسر رئیس، هر یک از اینها قادرند زندگی ات را تباه کنند.
هرگز از اینکه همکارت ارتقا پیدا کرده ابراز نارضایتی و شکایت نکن؛ چون تنها اثری که دارد این است که تو را یک انسان حسود و کوته بین نشان می دهد. همواره کسی هست که سریعتر از تو رشد و پیشرفت می کند، ولی نوبت به تو هم می رسد.
بیشتر شرکتها از طریق کار عملیاتی و تجربه کردن آموخته اند که چطور هزینه ها را کاهش دهند.
بدترین جرم مدیریت، عدم استفاده از مهارتهای کارکنان است.
آدمهای به دردنخور در محیط کار نباید تحمل شوند. اگر خودت می دانی که آدم به دردنخور و بی فایده ای هستی، یا کنار بکش یا به دلخواه خودت بازنشسته شو اگر اطرافت را آدمهای به دردنخوری پر کرده اند که کسی سراغشان را نمی گیرد شغلت را عوض کن.
جملات مشروطی مثل احتمال موفقیت این پیشنهاد به اندازه ی احتمال برنده شدن در لاتاری است گاهی اوقات درست از آب درمی آیند. مراقب باش و منفی بافی نکن.
استانداردها باید اجرا شوند. اگر اجرا نشوند استاندارد نیستند.
اگر کسی استعفا کرد و سپس نظرش را تغییر داد و از استعفایش برگشت، دنبال جانشینی برای او باش. او فقط به کمی زمان نیاز دارد تا دوباره استعفا دهد.
وقتی کارها پیش نمی روند و انجام نمی شوند، توبيخ بندرت چاره ساز است.
مدیرانی که بیشتر به فکر قدرت و منیت خود هستند تا بهره وری، کارکنان را در مسير ناکامی و شکست پیش می برند. فقط کمی زمان می برد.
بهترین روش برای حل مشکل برگزاری تعداد زیاد جلسات، تغییر وظایف محوله به مدیران میانی است.
مدیر خوب همیشه واقعیت را می داند و ارزیابی ۳۶۰ درجه می تواند خطرناک باشد. سعی کن اولین کسی نباشی که این کار را بر روی رئیس انجام می دهد.
هیچ حسی آرامش بخش تر از این نیست که به قصد امتحان دادن سر کلاس بروی و ببینی معلم دیگری جایگزین معلم تو شده است. هنگامی که مدام برای گروهت اهداف غیرمنطقی تعیین می کنی، این نکته را به خاطر بیاور.
روحیه ی کارکنان و اخبار و پیامهایی را که می رسد مدیریت کن، بقیه ی امور خودبه خود در مسیر صحیح قرار می گیرند.
هیچ گاه پرستاری فرزندان رئيست را برعهده نگیر.
مدیری که شخصأ همیشه مقدار زیادی کار دفتری انجام می دهد، یا شغل بدی انتخاب کرده، یا مدیر بدی است.
نیازی نیست که برای پیشنهادات، پاداشی در نظر بگیری. کارکنان خودشان پیشنهادات را با طیب خاطر به تو ارائه می دهند، فقط کافی است باور داشته باشند که کسی به حرفشان گوش می دهد و اقدام می کند.