تغییر سازمانی یا شلوغ کاری و دردسر( بخش سوم )
بیشتر مشکلات بزرگ، بزرگتر از چیزی هستند که واقعا به نظر می رسند.
تغییرات واقعی و موفقیتها وقتی اتفاق می افتند که شما می شنوید: من این نکته را در شغلم به کار می برم، من متعاقب استفاده از این، تغییر را احساس می کنم و باعث بازگشت سرمایه میشود.
کسی که در شرح وظایف شغلی اش عبارت پشتیبانی از تصمیمات به چشم می خورد، احتمالا باعث کندی تصمیمات می شود.
در مرکز متمرکز شده به معنای خیلی دور بودن از همه است، نه فقط دور بودن از تعدادی.
بخشهای خاصی از سازمانها و همچنین، بخشهایی از بدن انسان هرگز خود به خود از بین نمی روند بلکه، آنها را می¬کشند. دندان و اخلاق نمونه های خوبی از آنها هستند.
کار کردن در گروههای خودراهبر به معنای این است که سرگروه یا ناظر وجود ندارد. اگر در یک گروه خودراهبر هستی، نگذار کسی نقش سرگروه یا ناخطر را ایفا کند.
ضرب المثلی هست که می گوید سریعترین راه برای تغییر جهت یک ناو هواپیمایی متلاشی و اوراق کردن اجزای آن و سپس سوار کردن دوباره ی آنها در جهت درست است.
وقتی به تو می گویند که تو درک درستی از تصویر بزرگ آینده نداری، از آنها بخواه که آن تصویر بزرگ را نشانت دهند.
سازمانها اغلب شبیه پادشاهی هستند که لباسی بر تن ندارد. همه ی افراد خارج از قلمروی پادشاه دربارهی برازنده بودن لباس او حرف می زنند، ولی زیردستان پادشاه خوب می دانند که او چیزی بر تن ندارد.
استفاده از اسم، لوگو و نمودارهای جدید سازمانی به ندرت باعث تغییر سازمانی می شوند. تغییر وقتی حاصل می شود که شیوه ی کار کردن اصلاح شود.
اگر شرکت شما در طول یکسال بیشتر از دو رئیس داشته و همه می گویند که هر دو مثل هم هستند)، سوالات زیادی هست که باید بپرسی.
برای کاهش هزینه ها، راههای فراوان دیگری بجز قطع حقوق و پاداشها وجود دارد.
وجود ساختار ضروری است، ولی بوروکراسی خیر. این دو را با هم اشتباه نگیر.
وقت زیادی را صرف محاکمه و پیگرد نکن، در نهایت آنچه اهمیت دارد این نیست که چه کسی مرتکب خطا شده است، مهم این است که چه کسی آن را اصلاح کرده است.
فقدان استاندارد + فقدان ارزیابی + فقدان مجازات = فقدان مدیریت
با انجام تغییرات کوچک در سازمانها، تعداد زیادی تغییرات جزئی ایجاد می شود، ولی تغییر واقعی رخ نمی دهد.